نماز
اولين سؤال قيامت نماز است.

 

نور عشق

دل را به نور عشق صفا مي دهد نماز
جان را به ياد دوست جلا مي دهد نماز
 از خارزار شرك اگر بگذري به صدق
 باغ تو را ز جلوه صفا مي دهد نماز
تا بنگري جمال حقيقت ز معرفت
 سرچشمه ات ز آب بقا مي دهد نماز
 پاي تو را ز قيد   تعلق رها كند
 دست تو را به دست دعا مي دهد نماز

هر دم كه سر به سجده اخلاص مي نهي
 روشندلي ز ياد خدا مي دهد نماز

چون بشنوي صلاي مؤذن ، شتاب كن
كز بارگاه قدس ندا مي دهد نماز

 

هديه به معبود

ارزنده ترين گوهر مقصود نماز است
زيبنده ترين هديه به معبود نماز است
فرمود علي شير خدا ، ساقي موثر
 در مكتب ما شاهد و مشهودنماز است
اين نكته رسول مدني گفت به سلمان
 سري كه به توفيق تو افزود نماز است
در دادگه عدل خدا روز قيامت
از صلح حسن مقصد و مقصود ، نماز است
از آمدن كرب و بلا آنچه به عالم
 مقصود حسين بن علي بود نماز است

آن روز كه آيد ز پس پرده غيبت
 اول هدف مهدي موعود نماز است

جواد محدثي

 

هنگام نماز

برخيز به هنگام ، كه هنگام نماز است
صبح است و در رحمت حق ، بر همه باز است
گلبانگ اذان برشنو از خانه الله
          آواي فرشته است كه در راز و نياز است
از قله سرگشتگي خويش فرود آي
               سر نِه به سر سجده كه معراج نماز است
كوتاه كن اين قصه و از رنگ تعلق
بگريز و مگو راه به الله دراز است
الحمد سفيري است سفرساز و خوش آهنگ
          تا بارگه دوست كه او بنده نواز است
                                                   

   جواد محدثي

 

نور عشق

دل را به نور عشق صفا مي دهد نماز
جان را به ياد دوست جلا مي دهد نماز
از خارزار شرك اگر بگذري به صدق
          باغ تو را ز جلوه صفا مي دهد نماز

تا بنگري جمال حقيقت ز معرفت
               سرچشمه ات ز آب بق مي دهد نماز
پاي تو را ز قيد   تعلق رها كند
                                دست تو را به دست دعا مي دهد نماز

هر دم كه سر به سجده اخلاص مي نهي
                                        روشندلي ز ياد خدا مي دهد نماز

چون بشنوي صلاي مؤذن ، شتاب كن
كز بارگاه قدس ندا مي دهد نماز

مشفق كاشاني

 نماز آدينه

اي به آيين پاك آيينه
ساده و بي ريا و بي كينه

اين همه روشني ، مگر داري
جاي دل آفتاب در سينه
ازدحامت حضور بيداري است
در صفوف نماز آدينه
دستهايت كليد معبد عشق
با خدا آشناي ديرينه

آرمان بلند شعر من است
درك آن دستهاي پر پينه

آشنا كن مرا به آيينت
اي آئينه ، آي آئينه !

فاطمه راكعي

 اول دفتر...!

اولِ دفتر به نام ايزد دانا !
صانع ِ پروردگارِ حيّ توانا !

اكبر و اعظم ، خداي عالَم و آدم
صورت هوب آفريد و سيرت زيبا
از در بخشندگي و بنده نوازي
مرغ هوا را نصيب و ماهي دريا
قسمت خود مي خورند منُعم و درويش
روزي خود مي برند پشّه و عنقا !

شربت نوش آفريد از مگسِ نحل
نخل تناور كند ز دانة خرما

هركه نداند سپاسِ نعمت امروز
حيف خورَد  بر نصيب رحمت فردا

بار  خدايا مهيمنّي  و مدبّر
وز همه عيبي مقدسّي و مبرّا !

ما نتوانيم  حقّ حمد تو گفتن
با همه كرّوبيان عالم بالا

سعدي از آنجا كه فهم اوست سخن گفت
ور نه كمال تو و وهم كي رسد آنجا ؟!

مصلح الدين سعدي شيرازي

 لحظة سبز دعا

چشمه ها در زمزمه، رودها در شستشو
موجها در همهمه، جويا در جستجو

باغ ، در حالِ قيام ،كوه ، در حالِ ركوع
آفتاب و ماهتاب در غروب و در طلوع
سنگ، پيشاني به خاك ، ابر سر برآسمان
مثل گنبد خم شده ، قامتِ رنگين كمان
ابر در حالِ سفر ، آسمان غرقِ سكوت
برسرِ گلدسته ها ، بالِ مرغان در قنوت

كاسة شبنم به دست ، لاله مي گيرد وضو
بيدها گرمِ نماز ، بادها در هاي و هو

سرو سر خَم مي كند ، غنچه لب وا مي كند
در ميان شاخه ها، باد غوغا مي كند

شاخه ها گل مي كنند لحظة سبز دعا
دستها پُل مي زنند ، بين دلها و خدا

قيصر امين پور

مسجد...

مسجد اي خانة آباد خدا

مسجد اي پايگه ياد خدا

از بلنديّ مناري از نور

مي زني بانگ ، به نزديك و به دور

مي كني دعوتمان با صد شور

كه بياييد به درگاه غفور...

بشتابيد ، كه شد وقت نماز

وقت معراج و ، زمان پرواز

بشتابيد بدين راه نجات

بهترين كار، صلواة است صلواة

مسجد اي راهنماي انسان

اي نداي تو نداي قرآن

هر زمان سوي من آغوش تو باز

تا به خلوتگه تو گويم راز

سايه رحمت تو بر سر من

در خطرگاه زمان ، سنگر من

مسجد اي نهر خروشان صفا

چشمه رحمت جوشان خدا

در زلال تو ، گنه مي شويم

با خدا چون كه سخن مي گويم

خيمه نور، به دنيا زده اي

سايبان در دل صحرا زده اي

اي پناه دل تفتيده من

مي چكد اشك چو از ديده من

وه چه خوش حالت زيبا داري

بهتر از اين نَبوَد معماري

جسم تو پاك و ، ضمير آگاه

نور چشم تو چراغ ((الله))

چون دو دستي كه به هنگام دعاست

دو منار تو ، بلند و بالاست

جان به قربان تو اي معبد پاك

در حريم تو نَهم سر برخاك

سجده بر ايزد منّان بكنم

دردهايم همه درمان بكنم

اي به دامان تو آسودگي ام

پاك كن از گنه آلودگي ام

مايه فخر تو بس باشد اين

كه نهادست نبي بر تو جبين

وه چه محراب تو پر آذين است

چون كه از خون ((علي)) رنگين است

آمدم سوي تو ، با گام بلند

در به روي من محتاج مبند

چون ((حسان)) صاحب اين خانه ، خداست

بندگان را در رحمت اينجاست

حبيب ا... چايچيان(حسان

هنگامه...

براي امام علي(ع)

ايمان و امان و مذهبش بود نماز

در وقت عروج ، مركبش بود نماز

هنگام كه هنگامه آن كار رسيد

چون بوسه ميان دولبش بود نماز

قيصر امين پور

يك روز كه پيغمبر(ص)

از گرمي تابستان

همراه علي مي رفت

در سايه نخلستان

ديدند كه زنبوري

از لانه خود پر زد

آهسته فرود آمد

بر دامن پيغمبر(ص)

بوسيد عبايش را

دور قدمش پر زد

بر خاك كف پايش

صد بوسه ي ديگر زد

پيغمبر از او پرسيد

آهسته بگو جانم

طعم عسلت از چيست؟

هرچند كه مي دانم!

زنبور جوابش داد

چون نام تو مي گويم

گل مي كند از نامت

صد غنچه به كندويم

تا ياد تو را هرشب

چون گل به بغل دارم

هر صبح كه برخيزم

در سينه عسل دارم

از قند و شكر بهتر

خوش تر ز نبات است اين

طعم عسل از من نيست

طعم صلوات است اين

شاعر:افشين اعلاء

جشن تكليف

 اي بچه ها ! من ، نه ساله هستم

 بر جشن تكليف مشتاق هستم

 بابا برايم چادر خريده

 يك مهر و تسبيح با آن خريده

 مادر برايم سجاده دوخته

 رنگش سفيد است او خوب دوخته

 گفته معلم قرآن بخوانيد

 روزه بگيريد ، نماز بخوانيد

 با اين عبادت، ما پاك هستيم

 پيش خداوند، دل شاد هستيم

 دروازه هاي صبح را باز كن

خداوندا! اي كه زبان صبح را با نطقي روشن باز كرده و پاره هاي شب تاريك را از آسمان رانده و هستي را با برنامه اي معين به گردش در آورده و خورشيد را فروزندگي بخشيده و با وجودت ، راه دستيابي به خود را فراهم كرده اي!

خدايا! دروازه هاي صبح را با كليد مهرباني ات به روي ما باز كن.

پرردگارا! با سر انگشتان اميد بر در رحمت تو مي كوبم ، به تو روي مي آورم و از تو مي خواهم كه روزم را با صبحي آكنده از نور هدايت و سلامتي دين و دنيا آغاز كني و با پوششي نگه دارنده از دشمني ها و خطاها به شام برساني كه تو به هر كاري توانايي.

 ترجمه قسمتي از دعاي صباح حضرت اميرالمومنين(ع)

 

بهتر شويم!

بايد اي دل اندكي بهتر شويم
يا نه ، اصلاً آدمي ديگر شويم
از همين امروز ، هنگام نماز
          با خدا قدري صميمي تر شويم
مثل روياي درخت و روح گل
               زير احساسات باران ، تر شويم
با همه افسردگي ، اميّدوار
آتش در زير خاكستر شويم
                                                           سيد حسن ثابت محمودي

 رخ يار

بيا به قبله دل هم شبي نماز كنيم
دري به سوي سحرهاي سرخ باز كنيم
به گاه رستن خورشيد از كرانه شب
          غزل به نام خداي سپيده ساز كنيم
از آستان خداوند ناز بر گرديم
               رخ نياز به درگاه بي نياز كنيم
به صبح سرخ ظفر ، بر فراز قله عشق
                                بيا كه بيرق خود را به اهتزاز كنيم

هماره در پي ايجاد استجابت عشق
                                         چو شاخه دست به سوي خدا دراز كنيم

جواد محقق

 جهان مصلاّست

باغ دلارا ، مسجد گلهاست
رواق مسجد ، گنبد ميناست

اذان سرايد ، كبك خوش آوا
اقامه گويد ، قناري آنجا
مُهر نماز است ، برگ درختان
سَبحة ذكر است خوشة خندان
باغ دلارا ، مسجد گلهاست
نماز گلها ، لطيف و زيباست

بنفشه در كف ، سبو گرفته است
به آبِ شبنم وضو گرفته است

دو چشم واكن ، جهان مصلاّست
كوير و كوه و كران مصلاّست

حجت الاسلام صادقي رشاد

گلدسته ها

باز از گلدسته ها ، عطر اذان
مي تراود در فضاي آسمان

بر دلم چيزي است مثل بوي ياس
شادي و دلشوره ، ايمان و هراس

رنگ گنبدها مرا گم مي كند
مثل درا پر تلاطم مي كند

از وجود خود فراتر مي شوم
غرق در الله اكبر مي شوم

مي روم تا آستان شستشو
در كنار حوض ، آهنگ وضو

در نماز ، احساسها گل مي دهند
گفتگوها بوي سنبل مي دهند

از گلوها بُغضها وا مي شود
روي لب لبخند پيدا مي شود

دوست داري با خدا صحبت كني؟
نور را در خانه ات دعوت كني؟

هست شيرين تر ز معناي عسل
نغمة حيّ علي خير العمل

رو به سوي قبله با آغوش باز
خويش را گم كن در آغوش نماز!

شهرام محمدي

نماز جمعه

نماز جمعه ، قلب انقلاب است
كه پر احساس و پر شور و شتاب است

نماز جمعه ، درياي خروشان
ز رحمت ، چشمه اي فياض و جوشان
جلاي دل ، اذان دلربايش
بلاي جان دشمن ،خطبه هايش

دعاي وحدتش پيمان امت
ميان مسلمين عهد اخوت

به هم پيوسته صفهايش سراسر
جوان و پير و مرد و زن ، برابر

خروشان لشگر قرآن و عترت
كه افكنده ست دنيا را به حيرت

نماز جمعه، مشتي سخت و محكم
كه فرق دشمنان كوبيده در هم

صلاي ضد تبعيض نژادي است
نمازي  هم سياسي هم عبادي است

غريو دوري از ننگ و اسارت
جميع هل ايمان را بشارت

نماز جمعه ، يك قدرت نمايي  است
ستاد لشگر كافرزدايي است

نماز عشق و ايمان و تعهد
نمايشگاهي از(( اياك نعبد))

شعارش ، جنگ با مستكبران است
ندايش ، ننگ بر غارتگران است

نفسها گرم ، از (( الله اكبر))
ز نام حضرت (( مهدي )) معطر

(حسان ) هر كسي  توفيق يابد
به اين ميعاد امت مي شتابد

حبيب ا... چايچيان(حسان)

چشمة ((رَبّنا))

از قبيله بلا ، از تبار محنتم

آشناي مبتلا از ديار غربتم

زخمي جدايي ام ، داغدار غيبتم

بيش از اين نمي توان صبر كردن اي خدا

***

پاي اشك مي كند از مسير دل عبور

مي رسد به اشتياق ، تا به خلوت حضور

ديده نوش مي كند جرعه اي شراب نور

مي نهد دوباره روي ف سوي قبلة دعا

***

گشته ام ز خود رها ، با تو عهد بسته ام

بي تو در درون خويش ، دلشكسته ، خسته ام

روز و شب به انتظار ،  در رهت نشسته ام

اين دل غريب من با تو گشته آشنا

***

مستحق يك نگاه ، تشنة اجابتم

پاي دل نهاده در مرز استجابتم

عشق اسماني ام ، شاهد نجابتم

راه ديده باز هم مي رسد به انتها

***

بر لبم شكفته است غنچة نيايشم

بغض مانده در گلو بسته راه خواهشم

دست دل كجا برم؟پاي جان كجا كشم؟

در قنوت صد نياز ، مي زنم تو را صدا

***

شمع و جمع و سوختن، از غمم روايت

اشك گرم و آه سرد ، از دلم حكايتي

گوئيا نداشته درد غم نهايتي

سرنوشت عشق نيست ، جز ثبوت مدّعا

***

ذرّه ذرّه وجود، مست و آشناي تو

بينواي بي دلم ، دل پر از نواي تو

بگذرم ز هر چه هست، در پي رضاي تو

هر كه فاني تو شد ، يافت چشمة بقا

***

در كوير سينه ام ، چشمه هاي ((ربنّا))ست

بر لبم شكوفة ((آتِ ما وَعَدتَنا))ست

بندبند هستي ام ، ترجمان اين دعاست:

((لاتُزِع قلوبَنا بعدَ اِذ هَدَيتَنا))

***

باز فجر بي قرار، چنگ مي زند به دل

از سرشك ديدگان مانده پاي دل به گِل

نغمة اذان صبح ، كرده خواب را خجل

باز هم به سينه آه ، باز هم به لب نوا

جواد محدثي

دويدم و دويدم

به مسجدي رسيدم

چندتا پرنده ديدم

طفلكي ها ، انگاري خسته بودند

بالاي گلدسته ها نشسته بودند

چندتا كبوتر روي گنبد بودند

با هر چي كه تنبلي بود، بد بودند

تا سر گلدسته ها پر مي زدند

به دوستاشون اون بالا سر مي زدند

اذان كه شد با همديگر پريدند

تو آسمون آبي صف كشيدند

انگاري كه وقت نماز شون بود

وقت خوش راز و نيازشون بود

جواد محقق/رشد نوجوان

 چادر نماز

 چادر نمازم

خوب است و زيبا

آورده خاله

از مشهد آن را

مانند باغ است

چادر نمازم

من توي اين باغ

چون غنچه نازم

وقتي بپيچيد

بانگ موذن

مانند نرگس

گل مي شوم من

  

يا رب...!

يا رب ار نگذري از جرم و گناهم چه كنم؟
ندهي گر به در خويش پناهم چه كنم؟

گر برانّي و نخواني و كني نوميدم
به كه روي آرم و حاجت زكه خواهم؟ چه كنم؟
گر ببخشي گنهم ، شرم مرا آب كند
ور نبخشي تو بدين روي سياهم چه كنم
نتوانم كنم انكار گنه ، يك ز هزار
كه تو بودي به همه حال گواهم ، چه كنم

بار الها كرمي ، مرحمتي ، امدادي
كاروان رفته و من مانده به راهم ، چه كنم

دوش مي گفت شفق بار خدايا كرمي
كه من آشفته دل و نامه سياهم چه كنم

حجت الاسلام بهجتي شفق

 شعرها برگرفته از سایت ستاد اقامه نماز آموزش و پرورش


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

اولين سؤال قيامت نماز است.
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نماز و آدرس ali1505.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 124
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 124
بازدید ماه : 413
بازدید کل : 98670
تعداد مطالب : 117
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

دایرکتوری افسران ارزشی اوقات شرعی

”چهارمین